ebdüleziz ezimi qedim

Tuesday, July 20, 2004

فارس زدگي , ماري خوش خط و خال


حجت الاسلام عبدالعزيز عظيمی قديم


از روزي كه چشم در ايران زمين باز كرده ايم به ما گفته اند بايد يك زبان رسمي داشته باشيم٬ فكر مي كرديم همه كشورهاي دنيا با يك زبان اداره مي شوند, در مدارس آنها فقط به يك زبان تدريس مي شود٬ تا جايي جمود فكري داشتيم كه فكر مي كرديم درس خواندن فقط براي فارسي ياد گرفتن است و هر كس فارسي بلد باشد در حد اعلاي فهم و درك است هر از گاهي هذيان! مي شنيديم شعرهاي حيدرباباي شهريار نظمهاي منزوي و ... خيلي خنده دار مي آمد مگر نوشتن و خواندن به زبان تركي هم ممكن است٬ مگر شهريار سواد ندارد كه تركي مي نويسد.


هر قدر در زبان فارسي غوطه ورمان كردند به همان اندازه به زبان مادري مان بدبين شديم و گفتيم تركي هم شد زبان!؟؟ چرا كه علم را به زبان فارسي و فحش را به زبان تركي ياد گرفتيم و ما را از تعلم به زبان تركي دور نگه داشتند و لاجرم از فحشهاي ركيك فارسي هم دور مانديم٬ جديت را در زبان فارسي و هزل و تمسخر را در زبان تركي يافتيم٬ چرا كه داده ها غير از اين نبود. جديت زبان تركي و هزل و تمسخر زبان فارسي را از جلوي چشم ما دور كردند٬ تا آنكه ما شيفته زبان فارسي شديم و متنفر از زبان مادري و اين براي فارسي زدگي و تركي گريزي ما كفايت مي كرد.


اما وقتي به شهرهاي فارسي زبان مسافرت كرديم ديديم كه موضوع از قرار ديگري است اصلأ زبان ما محكوم به نابودي است . چوپان بي سواد فارسي زبان خيلي راحتر از ليسانس ترك زبان ما اظهار نظر مي كند و من ترك به خاطر ترك بودن لهجه ام با هزار شرم و حيا فقط او را تصديق مي كنم. اگر با لهجه تركي حرف بزنيم مي گويند تو اول برو لهجه ات را درست كن بعد, فهميديم كه محكوم به فنائيم. عده اي عكس العمل انفعالي نشان دادند و سعي كردند هر چه بيشتر به زبان فارسي و لهجه تهراني آن ( نه افغاني) روي بياورند تا از تحقير و عقب ماندگي جان سالم بدر ببرند و اگر در مورد خودشان ميسور نبود فرزندانشان را از بدو تولد فارسي ياد دادند تا از ذلت!! ترك بودن نجاتش دهند.


اما عده اي ديگر چشم و گوش خود را باز كردند و به خود بار ديگر نگريستند و به كلام دل خود گوش دل دادند و از خود سئوال كردند ما كيستيم؟ جواب شنيدند ما امت پيغمبريم مسلمان٬ اما لازم نيست كه عرب شويم. باز پرسيدند ديگر كيستيم٬ شنيدند ايراني٬ اما ايراني بودن به معناي فارس بودن نيست. ايران كشوري جغرافيايي است نه بادكنكي زباني٬ پس چرا بايد من فارس شوم؟ چه فرقي بين زبان من و زبان فارسي هست؟ چرا بايد من از او تقليد كنم؟ مگر او فرزندش را تركي ياد مي دهد؟ شرف ما به احياي زبان مادري بستگي دارد. اگر امروز مي بينيم فارس زدگي در تبريز و اروميه و اردبيل امانمان را مي برد ناشي از انفعال پدرانمان بوده كه اوايل انقلاب بعد از نابودي رژيم زبانپرست و قومگراي پهلوي حقمان را نخواستند و در مقابل سياستهاي تك زباني سكوت كردند. اما ما زنده ايم و تا زنده ايم بايد از شرافتمان با چنگ و دندان دفاع كنيم مردممان را آگاهي بدهيم.


اي مردم علم منحصر به يك زبان نيست تحصيل به زبان مادري هم ممكن است و هم ايده آل. با فارسي ياد دادن تو فرزندت منتسب به تهراني ها نمي شود چرا كه او فرزند توست خوب باشد يا بد متعلق به ترك است و خودش هم ترك اما يك ترك فارس شده يا به عبارت من فارس زده فارس زدگي تنها يك معضل ساده نيست يك بحران است. فارس زدگي يك شبيخون فرهنگي است بر عليه ترك و كرد و بلوچ و ... فارس زدگي شبنم ذلتي است كه هر روز حلقه محاصره را بر ما تنگ تر مي كند روزي حكومت پهلوي به زور ما را فارس زده مي كرد اما امروز با كمال ذلت خودمان سراغ فارس زدگي مي رويم٬ همانند معصيت كردن در ماه رمضان در حالي كه شياطين در غل و زنجيرند امروز مبارزان فرهنگي آذربايجان با مردم خويش بيشتراز حكومت مشكل دارند بايد مردم خويش را آگاهي دهند تا از اين مار خوش خط و خال بهراسند. مردم قوميها بايد از خواب گران برخيزند و فرزندان خود را از چنبره اين مار خطرناك برهانند چرا كه فردا بسيار دير است و كار بسي مشكلتر.


اگر حكومت اسلامي با زبان و فرهنگ قوميتها بيگانه است ناشي از خواب و غفلت مردم است نه تعمد شئونيستي و اگر شئونيسم هم باشد باز هم به مردم فارس زده برمي گردد چرا كه ( آدامين آغزينا باخيب آش پيشيررلر).


من حكومت اسلامي را با تمامي محسن و اشكالاتش تبلور انديشه و كردار مردم مي دانم تقريبأ هر آنچه مردم مي خواهد همان را انجام مي دهد. ما با مردم فارس زده خويش مشكل داريم كه تمدن و پيشرفت و علم را منحصر در زبان فارسي مي دانند غافل از آنكه كاشانه شان به تاراج مي رود اسامي شهرها روستاهايشان به فارسي مبدل مي شود زبان غالب شهرهايشان رفته رفته ازتركي به فارسي تغيير مي يابد امروز قزوين و همدان و ساوه ... فردا زنجان و ميانه و طولي نمي كشد كه تبريز و اردبيل هم در مقابل اين مار خوش خط و خال مي بازند آنروز ديگر ما مرده ايم كسي بايد جنازه گنديده ما را دفن كند.


آخرين فرصتها امروز است كه مردم بدانند نه مسلمان بودن به معني عرب بودن است و نه ايراني بودن به معني فارس بودن. ما مسلمان تركيم ما ايراني تركيم فرزندان ما هم همينطور و بايد از ترك بودن و كرد بودن خود دفاع كنيم همانطور كه يزديها از فارس بودن خود دفاع مي كنند. ما تركيم و ما كرديم. ايران را تقديم به فارس زبانها نمي كنيم چرا كه ايران متعلق به همه اقوام ايراني است



0 Comments:

Post a Comment

<< Home