ما مي خواهيم با ما مثل آوارگان رفتار نشود
ما مي خواهيم با ما مثل آوارگان رفتار نشود
متن دفاعيه حجت الاسلام عظيمي
امروز در دادسراي ويژه تبريز محاكمه اي برگزار مي شود، در نگاه اول محاكمه اي از جنس محاكمه هاي قبلي است اما به نظر مي رسد اين محاكمه در تاريخ نظام جمهوري اسلامي بي سابقه باشد، طلبه اي را محاكمه مي كند كه خود تربيت كرده است و انديشه اي را به استيضاح مي كشد كه خود مبلغ آن بوده است، مثل آن زلزله اي است كه اگر ويرانگر باشد به مرور ايام ابعاد فاجعه آن نمايان تر خواهد شد و اگر ويران نتوانست كند تعجبها را به مرور زمان بر خواهد انگيخت، در اين محاكمه نه تنها متهم بلكه قاضي و وكيل و دادستان و داديار نيز به نوعي تحت محاكمه اند. پرونده اي كه متهم آن مدعي است به جاي محاكمه لوح تقدير و جايزه غيرت و شرف را سزاوار است و پرونده سازان آن با خلا قانوني و شرعي براي حداقل مجازات متهم مواجه اند هر چند كه پرونده سازان به چيزي كمتر از اشدّ مجازات هم قانع بشو نيستند چرا كه بعد از حكم محروميت پارسال هرگز دلشان خنك شده و بلافاصله در صدد تشكيل پرونده جديد در آمدند و بعد از يك سال در يك مراسم فاتحه خواني و گراميداشت مچ گيري نموده و به پاي ميز محاكم كشاندند. اين متهم چه گناهي كرده است كه هنوز يك حكم به تجديد نظر نرفته و بر نگشته دوباره به دادسرا فرا خوانده مي شود، شايد قاضي محترم تصور كنند علت اصلي دستگيري متهم مراسم گراميداشت سالگرد مشروطه بود در حالي كه چنين نيست و يك هفته قبل از مراسم از متهم بازجويي به عمل آمده بود و پارسال دو- سه هفته بعد از صدور { ...} جناب آقاي قاضي، پرونده اي در مقابل شما پر از ابهامات كذب و اغراق آميز است، يك نوع اعتراض منفي به حكمي است كه پارسال بر عليه من صادر كرده بوديد و ظاهراً آقايان به آن حكم رضايت نداشته اند و پس از فشار بر دادگاه و عدم توفيق در راي تجديد نظر، نزديك ترين راه را بنياد نهادن پرونده جديد دانسته اند. بر خلاف پرونده سازان و گزارش نويسان متهم اين پرونده بحمدا... در عين جواني كار خود را خوب بلد است و راه خود را بهتر مي شناسد. كه صد البته خالق يكتا بهترين يار و ياور اينجانب در برابر توطئه هاي پشت سر و پيش رو و ايضاً چپ و راست بوده است. متهم اسمش عظيمي است، طلبه اي كه در عين زخمي بودن، خونسردي خود را حفظ مي كند و اسير احساسات نمي شود، احساساتي كه بعضاً پيرمردان مجرب را اسير خود كرده و از گذشته خويش پشيمان نموده است. متهم كسي نيست كه با نكوهش لائمان از راه خود باز گردد، متهم مي گويد: آزاديخواهي و عدالتخواهي هزينه دارد و بدون هزينه مفت به دست نمي آيد.
قاضي محترم اگر بيوگرافي متهم را بررسي مي كردند، بهتر متوجه مي شدند كه او چه مي گويد و چه مي خواهد. متهم اگر چه قطّاع نيست، اما در مورد راه خود و اينكه حجت شرعي براي فعاليتهاي خود دارد به قطع رسيده است و همه ما در دروس اصول حوزوي خوانده ايم قطع به هر طريق و سبب حاصل شود، حجتيت دارد، هر چند كه از راههاي غير متعارف بدست بيايد.
متهم يك ناراضي سياسي نبود كه به دنبال بهانه و ايراد بر عليه نظام بگردد، متهم روزگاري مثل شما ها سياستهاي تبعيض آميز حاكميت را در مقابل فرزندان آذربايجان توجيه مي كرد، چرا كه باور نمي كرد در سايه حكومت اسلامي سياست آپارتايد ملي و قومي و زباني كمين كرده باشد و هرگاه فرصتي يابد از سايه بيرون آمده و آزادانه به ترك ستيزي و عرب ستيزي و.... بپردازد. براي متهم الزامي نيست علت و طرق قطع و يقين خود را به قاضي بگويد، بلكه اين دادستان و قاضي هستند كه بايد دليل جرم و بزه را ارائه دهند. لكن از آنجا كه بعلاوه اتهامات تفهيم شده ناوارد و بي پشتوانه و ناصواب، گزارشاتي در پرونده ديده مي شود كه اگر متهم به دفاع مشروع و جدي بپردازد، اين گزارشات احتمالاً قاضي محترم را نسبت به متهم بدبين مي كند و اي بسا كه زودتر از دفاع متهم، قاضي را به تصميم ناصواب سوق دهند. لذا باز هم از قاضي محترم خواهشمندم در بررسي اين پروند حوصله خرج دهند و به دفاعيات متهم ارج نهند كه انشا... چنين خواهد بود.
متهم طلبه اي كه به غير از حوزه علميه در هيچ دانشگاهي تحصيل نكرده است، لذا فرض اينكه فضاي دانشگاه وي را به اين تفكر رهنمون ساخته، درست نيست. متهم كسي است كه تا به حال هيچ سفر خارجي بجز سفر به عتبات عاليات نداشته است، لذا فرض اينكه از خارج از كشور متاثر شده است، صحيح نيست.
متهم اولين نوع فعاليت اعتراض آميز خود را در شهر قم در بين طلاب حوزه علميه قم شروع كرده است، زماني كه نه سايتي را مي شناخت و نه نشريه اي را، نه از
حامد ايمان شناختي داشت و نه از دكتر نظمي كه به قول گزارش نويسان و پرونده سازان عناصر پان توركيست محسوب مي شوند.
متهم مي تواند طلاب معمم عادل را براي شهادت به دادگاه بياورد تا قسم ياد كنند كه عظيمي خودش با تفكر خود و با احساس خود به اين بي عدالتي ملي پي برده است. عظيمي در اوائل ازدواج به همسر خود نيز گفته بود، اگر قرار باشد فرزندمان را مثل ديگران فارس به بار بياوريم، خداوند به ما فرزند ندهد. متهم با طلاب حوزه علميه بحثهاي فراواني در اين مورد داشته است كه بحمدا... همگي زنده اند و مي توانيم براي شهادت آنها را به كمك پرونده بياوريم.
متهم چطور به عرصه مطبوعات كشيده شد؟
متهم پس از بازگشت از قم و اشتغال در استان اردبيل خود قلم بدست مي گيرد و از ناعدالتي هاي فرهنگي مي نويسد، مقاله اي با نام فارس زدگي مقدمه غرب زدگي.
عظيمي مقالاتي به نويد آذربايجان مي نويسد كه هرگز درج نمي شوند، به دفتر روزنامه پيام اردبيل مي رود اما {...}مسئول آن نشريه موضوع را عوض كرده و در مورد روحانيت بحث و جدل مي كند، عظيمي كه براي ثواب كردن آمده بود كباب شده و به غمخانه خود باز مي گردد. لازم به ذكر است متهم در اين زمانها خيال مي كرد با كسب مجوز از دولت بهتر مي توان به تجمع و راهپيمايي پرداخت لذا دلش مي خواست در يك تجمع حضور داشته باشد و اعتراض خود را به مسئولين برساند اما شكر خدا كه آن زمانها موفق به اين كار نشد. متهم مقاله اي در مورد الفباي عربي براي زبان تركي را به دفتر نشريه آراز برد، ولي باز هم درج نشد تا بالاخره در نشريه وراوي مشكين شهر مقاله «چه مي گويند اين بچه هاي من» درج شد. بلافاصله سيل حملات ناجوانمردانه بر سر يك طلبه تنها آغاز گرديد و بلافاصله به سازمان تبليغات اسلامي قم احضار و در آنجا مورد اهانت شديد قرار گرفت و از شكايت و گزارش نه گانه از نهادها و تشكيلات متعدد بر عليه خود مطلع گرديد. از عظيمي خواسته شد كه ديگر درباره اين مسائل چيزي ننويسد و عظيمي از سرنوشت سياه و نگران كننده ترسانده شد. عظيمي ناراحت و غمگين به اردبيل بازگشت، اما نگراني از آينده ملت او را از سرنوشت خود غافل كرد و اين بار مقاله اي را با نام «اتحاد ما با اسلام است يا زبان فارسي» در نشريه وراوي نوشت تا اينكه بعدها در نشريه آراز مقالاتي نوشت و به عضويت در هيئت تحريريه اين نشريه وزين در آمد.
عظيمي در همين حد و اندازه فعاليت مي كرد تا اينكه در 4 خرداد ماه 83 به عنوان متهم به دادسراي ويژه روحانيت احضار شد و چند روز قبل از موعد مقرر به تصور اينكه ديگر فرصت چنداني براي نوشتن نخواهد داشت، مقاله «فارس زدگي ماري خوش خط و خال» را نوشت. وقتي به دادسرا آمد متوجه شد كه دادگاه بجز ترساندن هيچ كاري با او نداشته است و هيچ اتهامي به متهم تفهيم نمي شود و دادسرا فقط در صدد ارشاد! متهم بوده است و فقط چند سوال به صورت كتبي و شفاهي از متهم پرسيده مي شود و اين سوالات اغلب از مقاله فارس زدگي بود، يعني مشخص مي شود كه عظيمي فقط به خاطر فكر و انديشه اش به دادگاه احضار مي شود و هيچ اتهامي غير از اين نداشته است و در اين بازجويي حتي يك اتهام هم به متهم تفهيم نمي شود بجز بازجوييهايي در مورد مقاله فارس زدگي كه بعد از صدور و وصول احضاريه درج شده بود و هيچ ربطي به احضار متهم نداشته است و با اين مقدمه مي شود نتيجه گرفت كه عظيمي و حتي دوستان عظيمي نه به خاطر يك تجمع و مراسم بلكه به خاطر انديشه ضد تبعيض به دادگاهها و زندانها كشيده مي شوند و اتهاماتي از قبيل ارتباط با عناصر داخلي و خارجي فعاليت بر عليه نظام و غيره پرونده سازي بيش نيستند و خواهيد ديد كه از هر كاهي، كوه ساخته اند. برخي اتهامات كذب محض و دروغ و افترا و گزارش سازي و برخي ديگر صرفاً يك فعاليت آزاد سياسي است كه در ذيل به آنها اشاره خواهد شد. ضمناً معلوم نيست كه در گزارشات آقايان به ساير فعاليتهاي اينجانب از قبيل تدريس در بسيج و سپاه پاسداران، تدريس كلاسهاي كميته امداد، گرفتن لوحهاي تقدير متعدد از نهادهاي انقلابي و دفاع از اصل انقلاب و نظام و حريم روحانيت. پايبندي جدي به دين مبين اسلام و مذهب بر حق تشيع اشاره شده است يا فقط از متهم ي فرد ناراضي صد در صد و {...} افراطي اغفال شده ساخته اند و هم براي متهم و دادگاه مسلم است كه اگر خداي ناكرده يك طلبه اي به اتهام فساد اخلاقي به اين دادگاه احضار مي شد، به اندازه عظيمي بر او سخت گيري نمي شد. در حالي كه هم سن و سالان عظيمي به فكر خوش گذراني و عيش و نوش شخصي هستند، عظيمي به خاطر جرم خروج از زرق و برق دنيوي و جستجوي كمال انساني در عدالت خواهي و آزاديخواهي ديني سالها تحت نظر مي باشد و ماهها بلا تكليف در زندان به سر مي برد، دست مريزاد بر اين حاكميت و اين دادگاه كه فرزند تربيت شده انقلاب را به زنجير مي كشد و اين همه فشارهاي سنگين بر يك سرباز امام عصر(عج) تحميل مي كند.
در همه جاي دنيا ابتدا پرونده متهم را به حدي تكميل مي كنند كه متهم را قابل پيگرد و محاكمه قرار دهد، يعني ابتدا بزه و اتهامي مشخص براي متهم دست و پا مي كنند سپس او را به دادگاه مي كشند اما در مورد من ابتدا دستگير مي كنند و چون چيز به درد بخوري براي محاكمه ندارند بعد از دستگيري ماهها به زحمت مي افتند تا اتهاماتي را متوجه متهم كنند و هر بار به دادسرا بدرقه مي شوم با موجي از اتهامات تفهيم نشده و گزارشات بي پايه و اساس جديد مواجه مي شوم. همه جاي دنيا سعي مي كنند معاند را به مخالف و مخالف را به منتقد تبديل كنند اما در مورد ما منتقد را ابتدا به مخالف و رفته رفته به معاند و شايد روزي به محارب تبديل مي كنند و گاهي نيز رزمنده جبهه هاي جنگ تحميلي را با سوء تدبير و پافشاري بر سياست خشك فارس گستري اصرار بر بايكوت صداي عدالتخواهي و آزادي خواهي به جلاي وطن مجبور و به مخالف سرسخت تبديل مي كنند. چه مي شد هزينه هايي را كه براي بايكوت صداي عدالتخواهي اقوام غير فارس هزينه مي شود صرف احياي فرهنگ آنان مي شد. چه مي شد ملتي كه در شعارها سر ايران محسوب مي شوند از تحقير و تبعيض و روي آوردن به مهاجرتهاي اجباري و اشتغال در شغلهاي حقارت آور نجات مي يافتند. چه مي شد ملت پر استعداد خوزستان در روي مخازن نفتي با شكم پر مي خوابيدند؟ و چه مي شد ملت كرد و بلوچ از بيكاري و فقر و گرسنگي و تبعيض فرهنگي رها مي شدند. آيا هنوز سياست هر چه فقيرتر قابل كنترل تر طرفداراني دارد. اگر ادعاهاي من متهم را در مورد اين تبعيضها وارد نمي دانيد به زنان و دختران حليم فروش و گاو چران خوزستان بنگريد كه در حالي كه هم سن و سالان آنها در پايتخت با ماشين و موبايل اهدايي بابايي از خانه خارج و با ترمزهاي وحشتناك در خيابانهاي تهران پرسه مي زنند، به دختران جوان ملت كرد بنگريد كه براي سير كردن شكم خود به همراه خانواده خود در مزرعه ها و كوره هاي آجر پزي به صورت شبانه روزي كار مي كنند و به دختران آذربايجاني بنگريد كه براي رهايي از فقر و گرسنگي روي تخته اي قالي بافي بينايي خود را از دست مي دهند. آيا اينها به منزله دختران مسئولين نيستند؟ در حالي كه هم سن و سالان آنها در تهران و يزد و اصفهان با دهن كجي به ما و شما با بد حجابي و بد لباسي هر چه تمام خيابانهاي كشور را آلوده مي كنند. باز به پيرمرد و پير زن و جوان بيكار بلوچ بنگريد كه نمي دانند اين سنگ را از كجا خورده اند، اگر به اين اشك چشمها بنگريم و بدانيم كه فرزندان خردسال بوستان و هويزه و دشت عباس چقدر از سوء تغذيه رنج مي برند، راز روشني گوهر ها را خواهيم يافت و ايضاً راز زيبايي شهرهاي مركزي كشور را.
من يك ترك آذربايجاني هستم و همان قدر كه فارسي ها مليت و فرهنگ خود را دوست دارند، من هم وطن و فرهنگ وطني خصوصاً زبان مادري ام را دوست دارم. ما كه از يزدي ها و شيرازي ها و كرماني ها نمي خواهيم فرزندانشان را ترك به بار آورند، ما كه براي تدريس زبان فارسي آنها مشكلي به ايجاد نمي كنيم، حرف ما فقط اين است خداوند مليت و زبان ما را متفاوت با شما خلق كرده است و تا آنجايي كه مي دانيم ما زاده اين آب و خاك هستيم. ما به عنوان پناهنده جنگي و سياسي به ملت فارس تحميل نشده ايم. اينجا وطن ماست و ما مي خواهيم با ما مثل آوارگان رفتار نشود، در اين كشور بايد همه مليتها و زبانها به رسميت شناخته شوند و همه آنها بايد از حقوق يكسان برخوردار شوند. دارالفنون ملت ترك نبايد به آتش كشيده شود و بايد ملت مظلوم ترك از زير بار تحقير و تبعيض و ترك ستيزي رها شوند تا مجبور نشوند فرزندان خود را فارس به بار بياورند.
جناب آقاي اسماعيلي اگر بنده هم در جايگاه شما بودم و اين پرونده قطور و اين گزارشات اغراق آميز و در عين حال غير واقعي را مي ديدم، شايد به متهم بدبين مي شدم. عوامل وزارت اطلاعات قبل از هر دادگاهي تكليف سوژه هاي خود را مشخص كرده و گزارشات متناسب با آن را به دادگاه مي آورند. در كشور ما به جاي آنكه ضابطين با درخواست دادگاهها به كمك آنها بيايند اين دادگاهها هستند كه به كمك وزارت اطلاعات و شايد شوراي امنيت ملي مي آيند. يعني پرونده را قبل از دادگاه وزارت اطلاعات تشكيل مي دهد و براي اجراي احكام مطابق ميلش از دادگاهها كمك مي گيرد. اما اگر قاضي محترم بدون توجه به پرونده سازي ادارات اطلاعات به پرونده ما نگاه نوين داشته باشند و اگر شناخت كافي از متهم خود داشته باشند به جز حكم برائت و عذر خواهي از متهم هيچ چاره اي را در پيش رو نخواهند ديد.
توضيح : به علت دست نويس و كپي بودن دفاعيه چند كلمه اي خوانده نشد كه با پوزش از خوانندگان آنها را به صورت {...} نشان داده ايم
منبع:سایت شمس تبریز
0 Comments:
Post a Comment
<< Home