ebdüleziz ezimi qedim

Tuesday, July 20, 2004

گوز یاشینا باخان اولسا قان آخماز


عبدالعزیز عظیمی قدیم:



گوز یاشینا باخان اولسا قان آخماز



چند سالی است که غیرت جمعی و فطرت عدالتخواهی و ظلم ستیزی در بین فرهیختگان و اندیشمندان و قشرهای بیدار اقوام تحت ستم ایرانی شکوفا شده است از آنجا که قوم ترک ایران بیش از سایر اقوام مورد بی مهری و ظلم فرهنگی قرار گرفته فریاد عدالتخواهی این قوم نیز بیش از سایر اقوام به نظر می رسد اما آنچه که در مقابل این حس عدالتخواهی و ظلم ستیزی مشهود است اغفال عوام الناس و حتی اقشار متدین و با وقار ایران اسلامی توسط شئونیستها و تمامیت خواهان پان فارسیست و فارس زده می باشد از سرکوب تحصن معقول و فداکارانه مسجد سرچشمه اردبیل گرفته تا رسوایی تسخیر قلعه بابک همه و همه نمایانگر یک سیاست غلط و پر اشتباه افرادی است که فکر می کنند زخمهای آذر بایجان را با سر پوشهای غیر بهداشتی کتمان توانند کرد.


لهذا هرگز به فکر درمان این زخمهای خونین نیفتادند و با انکار وجود تبعیضهای رسوا کننده بر علیه اقوام غیر فارس و یا بواسطه شراب پاشی بر علیه فعالان و مبارزان فرهنگی آذربایجان سعی می کنند افکار عمومی را در مقابل خواسته های بر حق مبارزان نستوه و خستگی نا پذیر خود به تعطیلی و یا تشویش بکشانند اینها هرگز حاضر نشده اند رو در روی مبارزان به بحث و مناظره بنشینند اینها به قدری از حقانیت و تاثیر گذاری مبارزان فرهنگی وحشت زده اند که به جز بایکوت خبری وسرکوب فیزیکی هیچ راهکاری برای افکار غیر اسلامی و ضد انسانی خود پیدا نمی کنند . اینها از امکانات کشوری که متعلق به آحاد مردم و همه اقوام ایرانی است بر علیه مردم واقوام غیر فارس ایرانی استفاده می کنند . اینها نیمی از مردم ترک را بر علیه نیمی دیگر تحریک می کنند اما هرگز نمی گویند چرا با مبارزان فرهنگی لجوجانه و یکدنده بر خورد می کنند چرا که اگر واقعیت ها برای مردم روشن شود تنهایی و انزوا به سراغ فارس زدگان بی انصاف خواهد آمد .


اینها جوانان بسیجی آذربایجان را به نبرد برادران فرهیخته و غیور خود می فرستند ابتدا بسیجیان را از مدارس و دبیرستانها با نام هوا خوری و اردوی فرهنگی رزمی !جمع نموده سپس با استفاده از سخنرانان اغفال کننده و محرک جوانان بسیجی آذر بایجان را بر علیه دوستداران بیدار خود اغفال و تحریک می نمایند ما بر خود واجب می دانیم هرگز از نصیحت برادران اغفال شده خود غافل نمانیم چرا که ماهیت مبارزان فرهنگی ما اعطای زندگی و احیای شرف بیداری همه مردم ایران خاصه برادران و خواهران آذر بایجانی مان هست و لا غیر.


برادران بسیجی و سپاهی ما نباید ملعبه دست عده ای قسم خورده و یا فریب خورده ای باشند که صرفا از آنها استفاده ابزاری می کنند.برادران بسیجی ما مطمئن باشند حمله و سرکوب فرزندان حق طلب آذربایجان با جنگ تحمیلی و نبرد با آمریکا کاملا مغایرو متضاد است .


برادران مذهبی ما مطمئن باشند که هیچ یک از طرفین رو در روی قلعه بابک سپاه معاویه نبوده و انشاءالله نخواهند بود و ایراد چنین کلماتی از هر شخصی به جز اثبات جمود فکری وی مثبت چیز دیگری نخواهد بود.


برادران بسیجی مطمئن باشند که اگر ایالات متحده و متحدان اروپایی او با حق طلبان آذر بایجان عداوت و دشمنی نداشته باشند قدر متیقن حامی آنان نیز نبوده و نخواهد بود . چرا که آنان خواب مردم ایران را خواستارند نه بیداری و عدالتخواهی آنان را و اگر باور ندارید غائله 18 تیر اپوزیسیون های ضد انقلاب را با حماسه قلعه بابک و حادثه قتل زهرا کاظمی و ترور سعید حجاریان را با فاجعه دد منشانه مسجد سر چشمه مقایسه کنید آیا اروپاییها و آمریکاییهادر مورد همه قضایا یکسان عمل نمودند ؟با اندکی تامل و انصاف خواهید دید که فقط جریانی مورد حمایت آنها قرار می گیرد که جنبه اپوززیسینی و ضد انقلابی داشته باشند در این صورت رسانه های جمعی غرب روی جریانات و قضایا متمرکز شده و ایران را تحت فشار قرار میدهند لکن از آنجا که حرکت بیداری آذربایجان هیچ سنخیتی با منویات غربیها ندارد مورد بایکوت خبری و بی توجهی همه محافل حقوق بشر و سازمانهای بین المللی قرار می گیرد و اگر اشاره ای به قورولتای قلعه بابک می کنند آن را به دلخواه خود تحریف نموده و ظاهر زمختی از آن را همانند بعضی از رسانه ها ی ایرانی به نمایش می گذارند .


ما به شما اطمینان می دهیم که غربیها بیشتر از شئونیستهای داخلی مخالف حرکت بیداری آذربایجانند آنها محتاج خواب ما هستند نه بیداری ما مطمئن باشید شعار((آمریکا در چه فکریه قلعه دست بسیجیه ))کاملا ناشی از اغفال و بی اطلاعی برادران بسیجی ماست چرا که آمریکا هم خواستار سرکوب آذربایجانی هاست نه حامی آنها امیدواریم


برادران بسیجی و سپاهی ما دیگر سیاهی لشکر جهال وشئونیزم نشده هر گز به فکر مبارزه با برادران بیدار و مبارز خود نفتند و اگر بار دیگر به این نوع نبرد جاهلانه و غافلانه دعوت شدند حتما از دستور فرماندهان اغفال شده خود تمرد نموده و به خیل مبارزان خونین دل و برادران و خواهران مظلوم خود بپیوندند.




یاشاسین ایران..............یاشاسین آذربایجان



وحدت زباني زيانبارترين وحدت ممكنه هست


حجت السلام عظيمی قديم


ما هرگز با گسترش يك زبان مخالف نيستيم٬ لكن بايد اين گسترش طوري باشد كه به نابودي ساير زبانها منتج نگردد. اگر از حق تعامل خودمان مبني بر گسترش زبان قوميتها به اندازه زبان فارسي كوتاه بيائيم قطعأ در حفظ زبان مادري در مناطق ترك زبان و يا هر زبان ديگر بايد كوشا باشيم. اگر كسي به فكر گسترش زبان فارسي باشد بايد اين حق را به صاحبان ساير زبانها هم قائل باشد كه آنها هم زبان خود را گسترش دهند.


ما بارها گفته ايم و نوشته ايم نه پان فارسيسم را قبول داريم و نه پان تركيسم را, و سياهي لشكر هيچ يك از اين دو پديده افيوني نخواهيم شد. لاكن براي گريز از كشتارگاه پان فارسيسم از انگهاي دروغين پان تركيسم و ناسيوناليسم هراسي نداريم. اگر ايستادگي در مقابل پان فارسيزم را سلطه زبان فارسي و احياي زبان مادري و تحريك غيرت جمعي پان تركيسم قلمداد شود ما پان تركيست هستيم و به آن افتخار هم مي كنيم.


آنجاق بير سؤزوم وار من ده اينسانام


حجت السلام عظيمی قديم


كشور ما ايران مملكتي چند قوميتي است و داراي زبانهاي متعدد, لذا هر گاه از ايران نام برده مي شود قوميتهاي متعدد در ذهن آدمي متبادر مي شوند. اين حق مطلب است و واقعيت ايران ما غير از اين نبوده و نخواهد بود . لكن در اين ميان عده اي تعدد قوميتها و زبانها را در يك كشور تحمل نكرده و وحدت قومي را سرلوحه فعاليتهاي نامبارك خود قرار داده اند و تلاش كرده اند ايراني با قوم واحد و زبان واحد تشكيل بدهند٬ كاري كه در طول تاريخ احدي از سلاطين و اقوام جائر قادر به انجام آن نبوده اند.


در گذشته هاي دور و نزديك , به علت محدود بودن ارتباطات و ابزارهاي تبليغاتي نژادپرستان و زبانپرستان قادر به نابودي زبان و فرهنگ قوميتهاي ديگر نبوده اند. لكن در عصر ما كه با مساعدت ابزارها و رسانه هاي تبليغاتي عده اي به فكر جهاني سازي افتاده اند و عده اي ديگر در كشور ما به فارس گسترى مي انديشند از همه امكانات قوميتهاي متعدد به نفع قوم فارس زبان و زبان فارسي بهره برداري مي كنند. از انديشمندان خود باخته قوميتها گرفته تا مدارس و دانشگاهها و رسانه هاي ملي و منطقه اي همه و همه در راستاي وحدت زباني كه زيانبارترين وحدت ممكنه هست بسيج شده اند. هرگونه اهانت به زبان و فرهنگ قوميتهاي غيرفارس توجيه مي شود و در مقابل كمترين پردازش به زبان و فرهنگ اين قوميتها با انگهايي همچون ناسيوناليسم و بيگانه گرايي و ... به خاك سياه نشانده مي شود.


ما هرگز با گسترش يك زبان مخالف نيستيم٬ لكن بايد اين گسترش طوري باشد كه به نابودي ساير زبانها منتج نگردد. اگر از حق تعامل خودمان مبني بر گسترش زبان قوميتها به اندازه زبان فارسي كوتاه بيائيم قطعأ در حفظ زبان مادري در مناطق ترك زبان و يا هر زبان ديگر بايد كوشا باشيم. اگر كسي به فكر گسترش زبان فارسي باشد بايد اين حق را به صاحبان ساير زبانها هم قائل باشد كه آنها هم زبان خود را گسترش دهند.


گسترش يك زبان به معناي نابودي ساير زبانها همانند بذرافشاني روي مزرعه ديگري است كه بذري غير از آن كاشته است و اين بذرافشاني مجدد نه حاصلي براي غاصب خواهد گذاشت و نه مزرعه اي براي صاحب اصلي باقي خواهد گذاشت. همه زبان پرستان و غافلان بدانند تغيير زبان يك قوم به نفع هيچ كس و هيچ قومي نخواهد بود و تنها محصول نامشروع اين گونه اقدامات بي هويتي در قوم مغلوب و جسارت و بي نزاكتي در قوم غالب خواهد بود. لكن در اين ميان كساني خواهند بود كه هرگز تن به ذلت نخواهند داد و هرگز قوميت و زبان خود را انكار نخواهند كرد. اينان همان كساني هستند كه پروردگارشان آنها را آزاد آفريده و هرگز به بندگي و اسارت تن نخواهند داد.


ما بارها گفته ايم و نوشته ايم نه پان فارسيسم را قبول داريم و نه پان تركيسم را, و سياهي لشكر هيچ يك از اين دو پديده افيوني نخواهيم شد. لاكن براي گريز از كشتارگاه پان فارسيسم از انگهاي دروغين پان تركيسم و ناسيوناليسم هراسي نداريم. اگر ايستادگي در مقابل پان فارسيزم را سلطه زبان فارسي و احياي زبان مادري و تحريك غيرت جمعي پان تركيسم قلمداد شود ما پان تركيست هستيم و به آن افتخار هم مي كنيم. در جهان دروغگويي كه به جاي رژيم صهيونيستي , حماس و حزب ا... جاي آمريكا و اسرائيل٬ جمهوري اسلامي ايران خطر بين المللي تلقي مي شود انتظاري جز اين نيست كه دروغي ديگر به اين دروغهاي شاخدار اضافه شود و به جاي مهاجم پان فارسيست مدافع عدالتخواه سركوب شود.


ما حاضر نيستيم به خاطر مصالح غيرواقعي و سليقه اي از حق انساني و اسلامي خود كه همان اثبات موجوديت و مغايرت قومي با فارس زبانها است صرف نظر كنيم و هرگز از ترس ناملايمتها و انزواهاي احتمالي دست از اين مبارزات مقدس خود بر نمي داريم. ما به هدف والاي خود ايمان داريم و در اين راه از نكوهش لائمان باكي نداريم و هرگز رضاي خالق را قرباني رضاي اكثريت جامعه نخواهيم كرد و طبيعي است كه بعلت اميدهاي فراوان و اسلامي بودن نظام مردمي ايران هرگز به فكر اپوزيسيون شدن نبوده و انشاء ا... نخواهيم شد٬ چرا كه ما به پشت اين كوه اميدها بسته ايم .


احقاق حقوق اقليتهاي قومي از قبيل تدريس زبان مادري آنها در مدارس٬ ايجاد فرهنگستان زبانهاي قوميتها و مبارزه با تحقير و عقب ماندگي اقوام غير فارس از اورژانسي ترين مطالبات ماست كه هر چه زودتر بايد به نتيجه مطلوب برسد. طرق مختلفي براي رسيدن به اهداف مقدس ما وجود دارد كه هر يك از آنها هزينه ها و ناملايمتهايي به دنبال خواهد داشت:


1- توجه مستقيم مسئولين نظام جمهوري اسلامي و احقاق حقوق اقليتهاي قومي بدون دخالت و توجه جدي عامه مردم .


2- روشنگري فداكارانه انديشمندان قوميتها تا جايي كه آحاد مردم به اين بيماري خطرناك پي برده و حقوق قانوني خود را با شجاعت از مسئوليت منتخب خود بخواهند و بگيرند.


3- دخالت دادن مجامع بين المللي از جمله سازمان ملل و يونسكو و ... و فشارهاي خارجي بر دولت جمهوري اسلامي .


هر يك از اين سه راه حل هزينه هايي به دنبال خواهند داشت كه اينجانب اولين راه حل يعني توجه مستقيم مسئولين را كم هزينه ترين و نافع ترين راه حل و دخالت دادن مجامع بين المللي را پر هزينه ترين راه حل براي قوميتها و نظام مي دانم و تا زماني كه از گزينه هاي اول و دوم مأيوس نشده ايم نبايد مستقيمأ از مجامع بين المللي استمداد كنيم. هر چند كه اميدها در مورد گزينه اول رنگ مي بازند گزينه دوم به قوت خود باقي است و مي شود با آگاهي دادن و تحريك غيرت مردم مسئوليت را متوجه و حتي مجبور به احقاق حقوق اقليتها كرد بدون اينكه ضربه اي به نظام مقدس جمهوري اسلامي توسط مجامع بين المللي وارد شود و اين مسئله با اراده يك ملت حل و فصل شود.


لكن با حل مشكلات قومي دستاوردهاي هنگفتي به نفع نظام جمهوري اسلامي حاصل مي شود٬ البته به شرطي كه با راه حل اولي و دومي به نيتجه برسيم. از جمله مهمترين دستاوردهاي حتمي موارد زير مي باشند:


1- رضايت و حمايتهاي بيش از پيش مردم و انديشمندان قوميتها از نظام جمهوري اسلامي .


2- رنگ باختن ترفندهاي دشمنان نظام اسلامي از ادامه فعاليت در اين وادي به بهانه احقاق حقوق اقليتهاي قومي .


3- تغيير نگرش منفي مردم ترك زبان آسياي ميانه و تركيه نسبت به حكومت جمهوري اسلامي و تعميق علايق باطني آنان با ملت و دولت ايران.


4- بيمه شدن كشور ايران از خطراتي همچون تجزيه و نحو ذالك چرا كه بعد از احقاق حقوق هيچ بهانه اي براي تبليغ تجزيه در دست تجزيه طلبان احتمالي نخواهد بود.


ما به همان اندازه كه مردم قوميتهاي خود را دوست داريم به نظام اسلامي و مردمي ايران از ته دل وفاداريم و بايد طوري فعاليت كنيم كه از هيچ يك از مطالباتمان صرفنظر نكرده و مصالح واقعي نظام جمهوري اسلامي را مد نظر قرار دهيم. بديهي است كه مصالح واقعي غير از مصالح سليقه اي است كه به بهانه آن ما را به خاموشي فرابخوانند.


والسلام




فارس زدگي , ماري خوش خط و خال


حجت الاسلام عبدالعزيز عظيمی قديم


از روزي كه چشم در ايران زمين باز كرده ايم به ما گفته اند بايد يك زبان رسمي داشته باشيم٬ فكر مي كرديم همه كشورهاي دنيا با يك زبان اداره مي شوند, در مدارس آنها فقط به يك زبان تدريس مي شود٬ تا جايي جمود فكري داشتيم كه فكر مي كرديم درس خواندن فقط براي فارسي ياد گرفتن است و هر كس فارسي بلد باشد در حد اعلاي فهم و درك است هر از گاهي هذيان! مي شنيديم شعرهاي حيدرباباي شهريار نظمهاي منزوي و ... خيلي خنده دار مي آمد مگر نوشتن و خواندن به زبان تركي هم ممكن است٬ مگر شهريار سواد ندارد كه تركي مي نويسد.


هر قدر در زبان فارسي غوطه ورمان كردند به همان اندازه به زبان مادري مان بدبين شديم و گفتيم تركي هم شد زبان!؟؟ چرا كه علم را به زبان فارسي و فحش را به زبان تركي ياد گرفتيم و ما را از تعلم به زبان تركي دور نگه داشتند و لاجرم از فحشهاي ركيك فارسي هم دور مانديم٬ جديت را در زبان فارسي و هزل و تمسخر را در زبان تركي يافتيم٬ چرا كه داده ها غير از اين نبود. جديت زبان تركي و هزل و تمسخر زبان فارسي را از جلوي چشم ما دور كردند٬ تا آنكه ما شيفته زبان فارسي شديم و متنفر از زبان مادري و اين براي فارسي زدگي و تركي گريزي ما كفايت مي كرد.


اما وقتي به شهرهاي فارسي زبان مسافرت كرديم ديديم كه موضوع از قرار ديگري است اصلأ زبان ما محكوم به نابودي است . چوپان بي سواد فارسي زبان خيلي راحتر از ليسانس ترك زبان ما اظهار نظر مي كند و من ترك به خاطر ترك بودن لهجه ام با هزار شرم و حيا فقط او را تصديق مي كنم. اگر با لهجه تركي حرف بزنيم مي گويند تو اول برو لهجه ات را درست كن بعد, فهميديم كه محكوم به فنائيم. عده اي عكس العمل انفعالي نشان دادند و سعي كردند هر چه بيشتر به زبان فارسي و لهجه تهراني آن ( نه افغاني) روي بياورند تا از تحقير و عقب ماندگي جان سالم بدر ببرند و اگر در مورد خودشان ميسور نبود فرزندانشان را از بدو تولد فارسي ياد دادند تا از ذلت!! ترك بودن نجاتش دهند.


اما عده اي ديگر چشم و گوش خود را باز كردند و به خود بار ديگر نگريستند و به كلام دل خود گوش دل دادند و از خود سئوال كردند ما كيستيم؟ جواب شنيدند ما امت پيغمبريم مسلمان٬ اما لازم نيست كه عرب شويم. باز پرسيدند ديگر كيستيم٬ شنيدند ايراني٬ اما ايراني بودن به معناي فارس بودن نيست. ايران كشوري جغرافيايي است نه بادكنكي زباني٬ پس چرا بايد من فارس شوم؟ چه فرقي بين زبان من و زبان فارسي هست؟ چرا بايد من از او تقليد كنم؟ مگر او فرزندش را تركي ياد مي دهد؟ شرف ما به احياي زبان مادري بستگي دارد. اگر امروز مي بينيم فارس زدگي در تبريز و اروميه و اردبيل امانمان را مي برد ناشي از انفعال پدرانمان بوده كه اوايل انقلاب بعد از نابودي رژيم زبانپرست و قومگراي پهلوي حقمان را نخواستند و در مقابل سياستهاي تك زباني سكوت كردند. اما ما زنده ايم و تا زنده ايم بايد از شرافتمان با چنگ و دندان دفاع كنيم مردممان را آگاهي بدهيم.


اي مردم علم منحصر به يك زبان نيست تحصيل به زبان مادري هم ممكن است و هم ايده آل. با فارسي ياد دادن تو فرزندت منتسب به تهراني ها نمي شود چرا كه او فرزند توست خوب باشد يا بد متعلق به ترك است و خودش هم ترك اما يك ترك فارس شده يا به عبارت من فارس زده فارس زدگي تنها يك معضل ساده نيست يك بحران است. فارس زدگي يك شبيخون فرهنگي است بر عليه ترك و كرد و بلوچ و ... فارس زدگي شبنم ذلتي است كه هر روز حلقه محاصره را بر ما تنگ تر مي كند روزي حكومت پهلوي به زور ما را فارس زده مي كرد اما امروز با كمال ذلت خودمان سراغ فارس زدگي مي رويم٬ همانند معصيت كردن در ماه رمضان در حالي كه شياطين در غل و زنجيرند امروز مبارزان فرهنگي آذربايجان با مردم خويش بيشتراز حكومت مشكل دارند بايد مردم خويش را آگاهي دهند تا از اين مار خوش خط و خال بهراسند. مردم قوميها بايد از خواب گران برخيزند و فرزندان خود را از چنبره اين مار خطرناك برهانند چرا كه فردا بسيار دير است و كار بسي مشكلتر.


اگر حكومت اسلامي با زبان و فرهنگ قوميتها بيگانه است ناشي از خواب و غفلت مردم است نه تعمد شئونيستي و اگر شئونيسم هم باشد باز هم به مردم فارس زده برمي گردد چرا كه ( آدامين آغزينا باخيب آش پيشيررلر).


من حكومت اسلامي را با تمامي محسن و اشكالاتش تبلور انديشه و كردار مردم مي دانم تقريبأ هر آنچه مردم مي خواهد همان را انجام مي دهد. ما با مردم فارس زده خويش مشكل داريم كه تمدن و پيشرفت و علم را منحصر در زبان فارسي مي دانند غافل از آنكه كاشانه شان به تاراج مي رود اسامي شهرها روستاهايشان به فارسي مبدل مي شود زبان غالب شهرهايشان رفته رفته ازتركي به فارسي تغيير مي يابد امروز قزوين و همدان و ساوه ... فردا زنجان و ميانه و طولي نمي كشد كه تبريز و اردبيل هم در مقابل اين مار خوش خط و خال مي بازند آنروز ديگر ما مرده ايم كسي بايد جنازه گنديده ما را دفن كند.


آخرين فرصتها امروز است كه مردم بدانند نه مسلمان بودن به معني عرب بودن است و نه ايراني بودن به معني فارس بودن. ما مسلمان تركيم ما ايراني تركيم فرزندان ما هم همينطور و بايد از ترك بودن و كرد بودن خود دفاع كنيم همانطور كه يزديها از فارس بودن خود دفاع مي كنند. ما تركيم و ما كرديم. ايران را تقديم به فارس زبانها نمي كنيم چرا كه ايران متعلق به همه اقوام ايراني است